لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد. دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند. شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم. آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها همه نفسگیر شده آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم. چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ، دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند. حال و هوای این لحظه ها به رنگ غروب است ، آه که چقدر این دنیا سوت و کور است. نمیخواهم بگویم که غمگینم ، نمیخواهم احساس کنم که نا امیدم ، من یک قلب شکسته در سینه دارم ، قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است. دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است. در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود می بارد. ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن. ببار که بدجور دلم گرفته است. ای غروب تلخ تو دیگر بی خیال من شو … نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم. چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ، چه سرد است هوای قلبم… لحظه ها چقدر دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد. کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها! لابه لای این غمها ، نه شادی است نه لبخندی ! رنگ شادی را فراموش کرده ام ، دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام. طلوع فردا نیز در دلم برای همیشه غروب کرده ، شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده ! من هستم و یک قلب تنها ، مثل همیشه نا امیدم از فردا.
+نوشته شده در شنبه 90 آبان 21ساعت ساعت 2:39 عصرتوسط خسته ام | نظرات شما ()
About
خسته ام خسته ام.... خسته .... خسته ی خسته ..!! خسته ازاین صبر و انتظار، خسته از تکرار روزها